زخم ها بسیار اما نوش داروها کم است
دل که می گیرد تمام سحر و جادوها کم است
هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است
بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است
تا تو لب وا می کنی زنبورها کل می کشند
هر چه می ریزی عسل در جام کندوها کم است
بیشتر از من طلب کن عشق! من آماده ام
خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است
از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت
دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است
عاشقم یعنی برای وصف و حال و روز من
هر چه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است
من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم
جرات دیوانگی در شهر ترسوها کم است!
دل که می گیرد تمام سحر و جادوها کم است
هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است
بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است
تا تو لب وا می کنی زنبورها کل می کشند
هر چه می ریزی عسل در جام کندوها کم است
بیشتر از من طلب کن عشق! من آماده ام
خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است
از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت
دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است
عاشقم یعنی برای وصف و حال و روز من
هر چه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است
من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم
جرات دیوانگی در شهر ترسوها کم است!
عروس برف زیبا کرده این شبها خراسان را
کم ,تو ,شهر ,دیوانگی ,ترسوها ,گذشت ,کم است ,دیوانگی در ,جرات دیوانگی ,شهر ترسوها ,در شهر
درباره این سایت