ای چشم تو دشتی پُر آهوی رمیده
انگار که طوفان غزل در تو وزیده
دریاچهی موسیقی امواج رهایی
با قافیهی دستهی قوهای پریده
اینقدر که شیرینی و آنقدر که زیبا
ده قرن دری گفتن ِ انگشت گزیده
هم خواجه کنار آمده با زُهد پس از تو
هم شیخِ اجل دست ز معشوق کشیده
صندوقچهی مبهم اسرار عروضی
المعجم» ازین دست که داری نشنیده
انگار خراسانی و هندی و عراقی
رودند و تو دریای به وصلش نرسیده
با مثنوی آرام مگر شعر بگیرد
تا فقر قوافی نفسش را نبریده
انگار که طوفان غزل در تو وزیده
دریاچهی موسیقی امواج رهایی
با قافیهی دستهی قوهای پریده
اینقدر که شیرینی و آنقدر که زیبا
ده قرن دری گفتن ِ انگشت گزیده
هم خواجه کنار آمده با زُهد پس از تو
هم شیخِ اجل دست ز معشوق کشیده
صندوقچهی مبهم اسرار عروضی
المعجم» ازین دست که داری نشنیده
انگار خراسانی و هندی و عراقی
رودند و تو دریای به وصلش نرسیده
با مثنوی آرام مگر شعر بگیرد
تا فقر قوافی نفسش را نبریده
عروس برف زیبا کرده این شبها خراسان را
تو ,ای ,پُر ,آهوی ,چشم ,دشتی ,ای چشم ,دشتی پُر ,پُر آهوی ,چشم تو ,تو دشتی
درباره این سایت